امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲
زمان انتشار : جولای 16th, 2020 3:14 | کد خبر : 23850 | چاپ این مطلب چاپ این مطلب

روایتی از زندگی دردناک مادر و دختر کارتن خواب در پارس آباد

هوا رو به تاریکی می رفت و ما دیگر به حضور پشه ها و مگس ها عادت کرده بودیم.

مغانه آنلاین/ افشین خاک نژاد-پنجشنبه۱۳۹۹/۴/۲۶

هوا رو به تاریکی می رفت و ما دیگر به حضور پشه ها و مگس ها عادت کرده بودیم.

انگار دیگر مارا می شناختند وهر از گاهی که عصبانی می شدند نیشی بر وجودمان روانه می کردند و می رفتند.

مادرم عادتش این بود که زودتر شام بخورد و بخوابد.

خسته از همه کس آذوقه ای که از عصر از مردم جمع کرده بودیم را بر سر سفره بی آلایش پهن کردیم .مادرم مشغول خوردن شد .یک لحظه اشک در چشم هایم‌جاری شد .

باخود گفتم چرا وضع ما اینچنین شد.

چه آرزوها که بر سر نداشتم‌.

آرزو داشتم الان که ساعت از ۱۱ شب گذشته ، مادرم به خانه مان مهمان می آمد و برایم راه وروش زندگی را می آموخت.

دوست داشتم کنارم می نشست وسرم را در آغوش او می نهادم و رها می شدم از همه چیز …

آرزو داشتم شانه بر سرم می زد و برایم از گذشته ها می گفت ….

اما الان در لابه لای چمن ها همچون بدهکاران خود را پنهان کرده ایم .شب را به روز سپری می کنیم با آرزوهای ازدست رفته …

دو زن (مادر ودختر) در پارک مغان بر اساس اعلام شهروندان و تحقیق از همسایه ها متوجه شدیم مدت یک ماه است ک شب ها را در پارک مغان سپری می کنند.

در ابتدا حاضر به پاسخگویی نشدند اما بعد از شفاف سازی حاضر شدند فقط به قسمتی از سئوالات پاسخ دهند.

در عین صحبت یک مرتبه مادر از جا بلند شد با حالت پریشان قصد فرار داشت. با آرامش رو به مادر اعلام کردم که قصد مزاحمت ندارم .وبا اشاره به دخترش از او خواستم تا مادرش را راضی کند کمی آرام شود.

خوشبختانه مادر با حرف های فرزندش نشست .حالش خوب نبود واحساس ناامنی می کرد.

خوشبختانه کلی صحبت با دخترش در مورد نیت وهدف از این کار بالاخره راضی شد تا از وضعیت آنها باخبر شویم.

در این مدت کوتاه، مادر وضعیت روحی خوبی نداشت و ظاهرا عصبی بود به سراغ دخترش رفتم تا هم صحبت گرفتاریهایش باشم .

خلاصه چند دقیقه بعد سخن با آنها خلاصه از وضعیت زندگی مشکلات آنها مشخص شد.

پدرش بازنشسته یکی از اداره جات پارس آباد که فوت نموده و خودشان هم در خانه های اجاره ای که زندگی می کردند که بنا به دلایلی هم اکنون در پارک مغان ساکن بوده واز حقوق بازنشستگی پدرش اش امرار معاش می کردند .در ادامه سخنانش اشاره کرد بعلت آزار و اذیت همسایه ها مجبور بودند به مناطق مختلف شهر اسباب کشی کنند و مادرش بعلت برخوردهای نامناسب مردم وهم محله ها و…دچار اختلال حواس شده بود. لازم به ذکر است دخترش نیز از وضعیت روحی سالمی برخوردار نبود.

آنها اعلام کردند به خاطر نپرداختن کرایه اجاره بها و دوری از آزار شهروندان زندگی وخواب در پارک را ترجیح دادند.

بنابه گفته مادر و دختر از حضور در پارک بخصوص خوابیدن راضی بودند.

امید است مسئولین ذیربط برای حل مشکل این دو شهروند (مادر ودختر) بتوانند کاری انجام دهند تا از هر گونه خطرات احتمالی مصون بمانند .

اخبار مرتبط

نظرات