امروز: جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
زمان انتشار : آوریل 14th, 2014 10:53 | کد خبر : 3540 | چاپ این مطلب چاپ این مطلب

آثار زیانبار عهدنامه های گلستان و ترکمنچای

علیرضا محمدی / بدون شک اهمیت تاریخی این قراردادها و آثار حقوقی غیرقابل برگشت سرزمینی و جمعیتی به وضعیت پیشین(قبل از انعقاد) بر کسی پوشیده نیست.

معاهداتی جبران ناپذیری که سبب از دست دادن سرزمین های قفقازی ایران و آنچه در نقشه جغرافیای سیاسی جهان جمهوری های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان شناخته می شوند انجامید که امروزه نحوه انعقاد آن هیچ گونه باموازین حقوق بین الملل معاصرسازگاری ندارد. از جمله کنوانسیون وین 1969در باره حقوق معاهدات در ماده 19 مقرر می کند که نامشروع بودن هدف وموضوع معاهده عامل بی اعتباری عهدنامه است.در معاهده ترکمنچای اهداف نامشروع استعماری و تجزیه طلبانه دولت وقت امپراطوری روسیه علیه دولت ایران در عهدنامه ترکمنچای کاملا مشخص است. آنچنانکه درفصل دوم عهدنامه ترکمنچای منعکس می باشد از اعلیحضرت امپراطوری روسیه(نیکلای دوم) و اعلیحضرت پادشاه ایران (فتحعلیشاه) موافقت خویش را با انعقاد معاهده ترکمنچای اعلام می دارند. اما عقل و منطق نمی پذیرد که کشوری بارضایت خویش بخش اعظمی از جمعیت و سرزمین خود را از دست بدهد. همچنین به موجب ماده 53 کنوانسیون وین 1969 «اگر معاهده ای به هنگام انعقاد با قاعده آمره و تخلف ناپذیر حقوق بین الملل عمومی معارض باشد، باطل و از درجه اعتبار ساقط است.» در این کنوانسیون قاعده آمره و تخلف ناپذیر حقوق بین الملل، قاعده ای است که کل جامعه جهانی دولتها آنرا بعنوان اصلی به رسمیت شناخته باشند که هیچ گونه تخطی از آن مجاز نبوده و تنها با قاعده دیگری از حقوق بین الملل عمومی با همان مشخصه می توان آنرا تغییر داد.به عبارت دیگر تصرف خاک دیگران که قاعده ای تخلف ناپذیر حقوق بین الملل است از سوی جامعه بین المللی به هیچ عنوان قابل پذیرش نمی باشد. این قوانیننشان از بی اعتباری چنین معاهداتی است که با توسل به زور در گذشته نسبت به حقوق ایران حاصل شده است.اما بطور کلی در حقوق بین الملل معاهدات عطف بماسبق نمی شوند و معاهدات مرزی با نظم بین المللی مرتبط هستنددر غیر اینصورت جامعه بین المللی باید در انتظار جنگها و خونریزیهای سهمگینی قرار می گرفت که در تعارض با اهداف منشور ملل متحد در حفظ صلح و امنیت بین المللی و الزام کشورها در رعایت احترام به حاکمیت یکدیگر است.از سوی دیگر ادعای تاریخی بر سرزمین هایی که سابقا جزیی از خاک اصلی یک کشور دیگر محسوب می شدند از دیدگاه حقوق بین الملل مورد پذیرش نیست.زیرا تغییرناپذیری مرزهای شناخته شده بین المللی از اصول مسلم حقوق بین الملل و تخلف ناپذیرمحسوب می شودکه در صورت نقض قدرتهای حافظ صلح و امنیت بین المللی در شورای امنیت سازمان ملل متحد به وظایف خود طبق منشور که مستلزم اقدامات تنبیهی و قهر آمیز است عمل خواهند نمود. در حقیقت این بخش از منشور ملل متحد را میتوان به عنوان ضمانت اجرای موثرحقوق بین الملل در مواجه با نقض قواعد تخلف ناپذیر از سوی یک کشور در اعمالی مانند تجاوز نظامی یا الحاق بخشی از خاک یک کشور به کشور دیگر دانست.با این ملاحظات دولتها سعی می کنند از دخالت آشکار در امور داخلی یکدیگر پرهیز نمایند که در منشور سازمان ملل نیز بر آن تاکید شده است. همچنین طبق منشور سازمان ملل که تمامی کشورهای عضو ملزم به رعایت آن هستند ملتها حق تعیین سرنوشت خود را دارند که امروزه از آن بعنوان جدایی طلبی یاد می شود. اما کمتر دولتی به آن پایبند است زیرا دولتها تمایلی به تحدید حاکمیت خود ندارند به همین دلیل در بیشتر موارد جدایی طلبی به جنگ منجر میشود.جدایی طلبی اهالی ارمنی ساکن قره باغ ازجمهوری آذربایجان را می توان بعنوان نمونه نام برد که هنوز هم مشروعیت آن میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان مورد منازعه و گفتگوهای دیپلماتیک قرار دارد. بازنده این جنگ یعنی دولت آذربایجان برای جبران شکست خود در دو جبهه وارد جنگ سرد با ارمنستان و ایران شده است. در پیکار دیپلماتیک با ارمنستان سعی می کند بدون جنگ با اعطای بالاترین خودمختاری به قره باغ آن را همچنان جزیی از سرزمین اصلی دولت آذربایجان تثبیت نماید. برای این منظور همکاری نزدیک با اردوگاه سیاسی و نظامی غرب (ناتو)را جهت فشار سیاسی بر ایران و روسیه از نزدیک دنبال می کند که مشارکت در برنامه صلح ناتو از آنجمله است. گسترش ناتو در قفقاز جنوبی و عضویت کشورهای گرجستان و آذربایجان در آن،بر قدرت چانه زنی ایران و روسیه تاثیرگذار خواهد بود.طبق ماد5 سازمان ناتو در صورت تجاوز به یک کشور عضو همه اعضا جهت کمک به عضو قربانی اقدام خواهند نمود.جدای از این رویکرد دولت آذربایجان در اندیشه آذربایجان بزرگ وخفه کردن ارمنستان به خاک استان های آذربایجان ایران بصورت غیر رسمی ادعای ارضیرا مطرح می سازد. تبلیغ عنوان آذربایجان جنوبی در اذهان عمومی جمهوری آذربایجان چنان ریشه دوانیده که بیشتر مردم آن سرزمین عقیده دارند که آذربایجان به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم گردیده و باید بصورت یک اتحاد واقعی در آید. مواضع برخی افراد و رسانه ها در جمهوری آذربایجان اندیشه آذربایجان جنوبی را جدای از تمامیت ارضی ایران در نظر می گیرد در حالی که در نقشه جغرافیای جهان چیزی به نام آذربایجان جنوبی وجود ندارد. در تعقیب این سیاست دولت آذربایجان آخر اسفند ماه هر سال را با عنوان آذربایجانی های سراسر جهان نامگذاری کرده است که به مناسبت همین روز هر ساله عناصر جدایی طلب در آن جمع شده به طرح دیدگاه های خود می پردازند.اصولا در روابط بین المللی دولتها از جدایی طلبی حمایت نمی کنند زیرا بسیاری از کشورهای جهان از تنوع قومی برخوردارند و استمرار صلح و ثبات بین المللی ایجاب می کند که مرزهای شناخته شده بین المللی که حقوق بین الملل آنرا تحکیم بخشیده است بصورت فعلی باقی بماند. اما به نظر می رسد دولتمردان جمهوری آذربایجان و عناصر جدایی طلب هوادار آنها بر این عقیده هستند که حکومت مرکزی ایران در اثر فشارهای درونی و بیرونی ناشی از اختلاف جناح های سیاسی با یکدیگرو با توجه به ایدئولوژی ستیزی حاکم در روابط خارجی خود با دنیای غرب بوِیژه با آمریکا رو به ضعف نهاده و در آن هنگام می تواند با پشتیبانی دولتهای غربی اهداف خود را عملی سازد. سرزمینی که 200 سال پیش جزیی از سرزمین اصلی ایران شناخته می شد اکنون بصورت تهدیدی بالقوه علیه تمامیت ارضی آن رفتار می نماید. تهاجم فرهنگی مهمترین سلاحی است که دولت آذربایجان بکار گرفته است. با تهاجم فرهنگی یک ملت یا قومی دچار مسخ هویت شده به راحتی بدون اشغال نظامی به سلطه دولت مهاجم در می آید.پخش برنامه های تلویزیونی غیراخلاقی و تبلیغات دروغین تحت عنوان آذربایجان جنوبی در رسانه ها و مطبوعات جمهوری آذربایجان، پخش برنامه تلویزیونی gunaz .tv از کانال های ارتباطی از جمله پخش مستقیم از مجاری روزنامه ینی مساوات و استفاده آن شبکه از کارشناسان و اهل رسانه جمهوری آذربایجان نشان از حمایت آن دولت از جدایی طلبان علیه تمامیت ارضی ایران است.هدف از اجرای این برنامه برانگیختناحساسات عمومی علیه حکومت مرکزی است.در روابط بین المللی اینگونه اقدامات غیردوستانه تلقی می شود. بنابرین الگوهای رفتاری تحریک آمیز تکراری شده که از زمان استقلال جمهوری آذربایجان تشدید یافته است حاکی از آنست که تهدیدات تمامیت ارضی ایران از سوی همسایه شمالی با ایدئولوژی تغییرناپذیری دنبال می شود که ادامه چنین روندی می تواند به جنگ منتهی شود. زیرا حفظ تمامیت ارضی جزو اهداف اصلیقانون اساسی هر کشوری را تشکیل می دهد. اما واکنش برخی مطبوعات در ایران نسبت به تهدیدات موجود جای در خور تامل دارد که جمهوری آذربایجان را جدای از ارمنستان و گرجستان بخشی از ایران می شناسند که طبق معاهده مورد اشاره از ایران منتزع شده و باید به آغوش سرزمین اصلی برگردد. شاید به این دلیل است که در دکترین نظامی جمهوری آذربایجان از ادعای ارضی ایران علیه موجودیت خود بعنوان یک تهدید نام برده است. این دکترین برای مقابله با این تهدیدات به دولت آذربایجان اختیار واگذاری پایگاههای نظامی به دولت خارجی را می دهد. حمایت از نیروهای افراطی مذهبی شیعه و مداخله در امور داخلی آذربایجان از اتهامات دیگری است که کم و بیش از سوی رسانه های جمهوری آذربایجان علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح می شود.بنابرین آنچه از مطالب توصیفی می توان استنباط نمود آنست که منطق در روابط بین المللی ایجاب می کند تا کشورها در کمال حسن همجواری طبق مقررات حقوق بین الملل به حیات خود ادامه دهند. احتمال استقرار پایگاههای نظامی خارجی از سوی ایالات متحده آمریکا یا ناتو در خاک جمهوری آذربایجان و فعالیت جدایی طلبان مورد حمایت جمهوری آذربایجان نیز از آثار زیانبار معاهداتی است که اکنون بصورت تهدیدات امنیت ملی ایرانمطرح می سازد. در این زمینه وظایف دستگاه سیاست گذاری خارجی بسیار خطیر است تا با رویکردی قاطع با تکیه بر قوانین بین المللی موجود دولت آذربایجان را وادار به تغییر رفتار خود نماید.

اخبار مرتبط

نظرات